جدول جو
جدول جو

معنی میان تنگ - جستجوی لغت در جدول جو

میان تنگ
(تَ)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد با 170 تن سکنه. آب آن از رود خانه راوند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میان بند
تصویر میان بند
کمربند، آنچه به کمر ببندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان تهی
تصویر میان تهی
آنچه داخلش خالی باشد و چیزی در آن نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(جادْ دِ)
نام یکی از پاسگاههای مرزبانی و گمرک در بخش سومار شهرستان قصرشیرین، واقع در 75 هزارگزی جنوب باختری سومار کنار رود خانه کنگیر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طاغنکوه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 30هزارگزی شمال فدیشه با 103 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نام یکی از بخش های سه گانه شهرستان زابل، واقع در شمال خاوری زابل نزدیک مرز افغانستان و مشخصات آن به شرح زیراست: از شمال و خاور به مرز افغانستان از جنوب به بخش شیب آب و دهستان ناروئی از باختر به بخش شیب آب. منطقه ای است جلگه با هوای گرمسیر معتدل. آب دیه ها بیشتر از رود هیرمند تأمین می شود مرکز بخش ده دوست محمد و تعداد قراء آن 20 و جمعیت آن در حدود 68700 تن است. راههای بخش عموماً مالرو است و قراء مهم آن عبارت است از: جهان آباد، خمک، سیادک، میلک، کرکو. صنایع دستی زنان، قالیچه و گلیم و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). از بلوکات ولایت سیستان ایران وعده قراء آن 20 است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ تَ)
که تن نه فربه و درشت و نه لاغر و خرد و ریز دارد: ضغبوس، شتر میانه تن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یامْ پُ تَ)
نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است. این دهستان در جنوب باختری سولده واقع و هوای آن مرطوب و معتدل و محصولات آن غلات و لبنیات است. معدن زغال گلندرود در این دهستان واقعو استخراج می شود. میان بند از 6 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 1500 تن میباشد. قراء مهم دهستان پی مد و گلندرود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
کاواک و میان خالی. (ناظم الاطباء). مجوف. مسحّر. (منتهی الارب). کاواک. اجوف. مجوف. میان خالی. پوک. پوچ. بی مغز. کرو. میان کاواک. (یادداشت مؤلف). متخلخل: سبب آماسیدن وی آن است که او (ملازه) متخلخل و میان تهی است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
چون طشت میان تهی است خاقانی
زان راحتها که روح را باید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 580).
چون غاریقون کریه و منکر
وز تربد هم میان تهی تر.
خاقانی.
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی تریم ما اینجا.
خاقانی.
به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری.
سعدی.
نادان چون طبل غازی بلندآواز و میان تهی. (گلستان).
همه دعوی و فارغ از معنی
راست گوئی میان تهی جرسیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان بیدک و پوزۀ زرچون در 115هزارگزی شیراز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
تنگ دهان. که دهانی تنگ دارد. (یادداشت مؤلف). رجوع به تنگ دهان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از بخش اوکو از شهرستان ایلام، واقع در 3هزارگزی جنوب قلعه دره با 230 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میان بند
تصویر میان بند
کمربند، آنچه که بکمر بندند، بند شلوار و زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان تهی
تصویر میان تهی
میان خالی، پوچ، بی مغز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاع تنگ
تصویر متاع تنگ
کالای تنگ کالای کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان بند
تصویر میان بند
((بَ))
کمربند و هرآن چه بر کمر می بندند
فرهنگ فارسی معین
اجوف، بی مغز، پوچ، کاواک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شال، کمربند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از اجزای چرخ نخ ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی